قلب سیاه نشان سرخ
part ¹⁰
......
سارا:«تو کی هستی.....یالا جواب بده با توام »
با پوزخندی که اون پسره زد واقعا مغزم سوت کشید
تا اومدم قابلمه رو تکون بدم
خیلی سریع قابلمه رو از دستم کشید و پشتش مخفی کرد
واقعا حرصم در اومد به فارسی فحش بلندی بهش دادم
دستمو از کمرش رد کردم تا قابلمه رو بگیرم
.....:«هی هی زور نزن کوچولو نمیتونی بگیریش»
جونگکوک:«اینجا چخبره»
خودم جمع و جور کردم و با عصبانیت بهش نگاه کردم
سارا:«هی تو به این یارو بگو سر به سرم نزاره »
جونگکوک تازه متوجه اون پسر شد
وقتی چشمش به اون افتاد به معنی واقعی کلمه چشماش برق زد
اون پسر هم با پوزخند گفت :«واه واه جئون بزرگ مافیا شدی مارو فراموش کردی »
جونگکوک:«خفه شو تهیونگ عوضی»
جونگکوک و اون پسره که فهمیدم اسمش تهیونگه محکم همو بغل کردن
کسی نمیدونست فکر میکردن اینا کاپلن
با حالت خنثی به جفتشون زل زدم
جونگکوک بعد نیم ساعت فحش دادن و بغل کردن از تهیونگ جدا شد
تهیونگ برگشت سمت من
تهیونگ:«جونگکوک دوباره دختر تور کردی هول ؟»
یعنی چی دوباره ؟؟؟ تا اومدم تحلیل کنم و جواب بدم جونگکوک کمرمو گرفت و منو نزدیک خودش اورد عاا یعنی میشه گفت منو از پشت به خودش چسبوند
یاد حرفش افتادم که توی اتاق بهم گفت «باید عین ادم رفتار کنم » پس قصدش این بود
دستمو روی دستش گذاشتم و خیلی نامحسوس ناخونام رو وارد پوستش کردم
خیلی ریز زمزمه کردم :«تنها بشیم نه تنها دستت کل بدنت رو زخم میکنم کثافت»
جونگکوک پوزخندی زد و گفت :«........»
......
سارا:«تو کی هستی.....یالا جواب بده با توام »
با پوزخندی که اون پسره زد واقعا مغزم سوت کشید
تا اومدم قابلمه رو تکون بدم
خیلی سریع قابلمه رو از دستم کشید و پشتش مخفی کرد
واقعا حرصم در اومد به فارسی فحش بلندی بهش دادم
دستمو از کمرش رد کردم تا قابلمه رو بگیرم
.....:«هی هی زور نزن کوچولو نمیتونی بگیریش»
جونگکوک:«اینجا چخبره»
خودم جمع و جور کردم و با عصبانیت بهش نگاه کردم
سارا:«هی تو به این یارو بگو سر به سرم نزاره »
جونگکوک تازه متوجه اون پسر شد
وقتی چشمش به اون افتاد به معنی واقعی کلمه چشماش برق زد
اون پسر هم با پوزخند گفت :«واه واه جئون بزرگ مافیا شدی مارو فراموش کردی »
جونگکوک:«خفه شو تهیونگ عوضی»
جونگکوک و اون پسره که فهمیدم اسمش تهیونگه محکم همو بغل کردن
کسی نمیدونست فکر میکردن اینا کاپلن
با حالت خنثی به جفتشون زل زدم
جونگکوک بعد نیم ساعت فحش دادن و بغل کردن از تهیونگ جدا شد
تهیونگ برگشت سمت من
تهیونگ:«جونگکوک دوباره دختر تور کردی هول ؟»
یعنی چی دوباره ؟؟؟ تا اومدم تحلیل کنم و جواب بدم جونگکوک کمرمو گرفت و منو نزدیک خودش اورد عاا یعنی میشه گفت منو از پشت به خودش چسبوند
یاد حرفش افتادم که توی اتاق بهم گفت «باید عین ادم رفتار کنم » پس قصدش این بود
دستمو روی دستش گذاشتم و خیلی نامحسوس ناخونام رو وارد پوستش کردم
خیلی ریز زمزمه کردم :«تنها بشیم نه تنها دستت کل بدنت رو زخم میکنم کثافت»
جونگکوک پوزخندی زد و گفت :«........»
- ۷.۱k
- ۰۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط